بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ
ـــــــــــ* فرگر د برآزندگان* ــــــــــــ
(( زندگی چیست نمی دانم من
من فقط میدانم زندگی سهم من از بودنم است ))
(* شاعر: مهدی مقدسی- از سایت شعرنو*)
شکل دیدگاه آنان معمولا با مردم عادی متفاوت است
برای مثال:
از آنجا که " زاویه ی دید " اینگونه افراد بدرون وبه علاقمندی های آنان باز میگردد ،
لذا ممکن است همزمان با یک فرد عادی به یک منظره از طبیعت نگریسته ،
وهمواره دردرون ذهن واندیشه واحساس وافکارخود درحال تحقیق وبررسی
ودرکنار این خصایص اخلاقی نیزدرحرفه وکار و سرگرمی ها ،
چنانچه حرفه ی اولیه آنان " رشته وعلومی خاص و مشخص شده "
باشد ، تفکر آنا ن بمانند اندیشمندی چون " شوپنهاور "که خود یکی ازاین افراد است
اینگونه است که " خود او" میگوید:
آنان را از آنچه بدان مشغولند ،وا داشته یا آنرا کمتر کرده و ازبین ببرد.)
● اسارت
" اسارت " قصه ی زندان شدن نیست
گهی ، در اوج ِ آزادی اسیری
نه دیواری ، ز سنگ است و نه شیشه
ولی در" اندرون" ، پابند و گیری
" رهائی" ، هـمچو برگی در خزانی
ولی " سرگشته" د ر راه ُو مـسیری
ترا بادی برد هر سـو که خـواهد
نمی بینی ، کسـی دستش بگـیری
"اسارت قصه ی زندان شدن نیست"
اسـیری گر غــم ِ دنیا ، پذیری
دل و روحـت ، رهـا باید ز غــم کرد
نمی خـو اهی ا ـگر، از غـم ، بمیری
دلِ ِ آزاده ، آزاد ِ جـــهان اسـت
تو خود، از رنج این " غـمخانه" ، سیری
بـکوش امروز وُ بـگذ ر از گذشـته
که " شـادان دل" شـوی در روز پیری
و گرنه ، با غــم وُ رنــج ِ گذشـته
به هـر ، راهـی روی ، سـودی نگـیری
فرزانه شیدا - f sheida
****
اینان هرگزدر زندگی قادر نیستند در گوشه ای نشسته
وناظر گذرزندگی خود یا زندگی دیگران باشند
وحتی درحالت نشسته وآرام نیز
دردرون با " افکار پرهیجان یا سازنده یا جستجوگر خویش" مشغولند .
ــــــــ● ــــــ* میخواهم آرام بگیرم*ـــــــ● ـــــــــ
دراعماق کهکشان ...دراعماق دریا
در اعماق زمین نگریسته ام
امشب مرا "عمق دل" آشفته کرده است!
می بینم که در عمیق ترین لایه های قلبم
در سرخ ترین طپشهای دل
در شریان رود درون رگهایم
جنبش دیگری ست..با بیقراری وبی صبری!
بخود میگویم:آرام قلب من!
" دویدن" هرگز،
چه در عمق دل چه برروی زمین
جز طپیدنهای بیهوده نبوده است!
میخواهم پس اراین آرام وقدم زنان
راهی شوم!
از دویدنهای بیهوده وعاصی به جان آمده ام
ضربانهای تند قلبم مرا کلافه میکند
مرا کلافه کرده است!
کافی ست مرا...کافی
میخواهم آرامی بگیرم!
میخواهم " عصر دویدن"
را برای "دوندگان " دنیا ، وا گذارم
نمیخواهم " دونده ای " باشم
باشماره ای برسینه...در آرزوی " خط پایان "!
...وبردن " جام " که بی هیچ نگاه
به پیرامون خویش
تنها میدوید ...میدوید...میدوید!
و" حرمت جاده " را نیز نگاه نمیداشت!
من پایان نمی خواهم!
من در خط شروع ایستاده ام
هرکس میخواهد بدود...بگذار بدود!
من تنها زمانی خواهم رفت...که بدانم ....
بیهوده نیست!
"بُردن با تعجیل" لطفی ندارد مرا!
میخواهم ارام ، ازخط کشی ها عبور کنم
میخواهم در پارکینگ های زندگی
هرجا " جائی بود" پارک کنم!
میخوام"عبور" معنائی داشته باشد
"سفر" لطفی..،.."گذر" ارزشی!
میخواهم "بدون جام طلائی " برنده بودن
درعبوری آرام....پس از پارک اندیشه هایم
قدمی داشته باشم ...درطبیعت خداوند ... در راه ها !
دیگر ازچکش "طپش"برروی قلبم
به جان آمده ام!
میخواهم طپش قلبم
نوازشی بر روحم باشد
از شدت ارامش!
میخواهم ارام بگیرم...میخواهم
"بی تعجیل" زنده باشم
بدون دلهره زندگی کنم
ارام درگذر باشم...ارام در گذر!
میخواهم...آنگاه که مرا می بینی
تو نیز آرام بگیری!
ایدل...زین پس زندگی را
" آرام " زندگی کن ...دویدن کافی ست!
آرام بگیر ایدل آرام!
۲۳ تیرماه ۱۳۸۲/۲۰۰۳
فرزانه شیدا - f sheida
ازاینروست که برای برازندگان همیشه" خلوت وتنهائی ولحظات باخود بودن
(" بهترین وامن ترین مکان برای" افکار و اجرای خلاقیت های " ) آنان است
● میگویند
میگویند...آری... بدون تردید میگویند
دو با دو میشود چهار!
دل ِمن" حساب وکتاب " نمیخواهد
" آمار" برایش مگیر
" سرشماری" نمیخواهم!
" محاسبه ی انسانها " ، درهرکجای دنیا که باشند
همیشه ، کسل کننده بوده است
نه فقط برای من ...برای مردم نیز!
بگذارید بجای " سرشمردن ها"
دلها را بشماریم
تعداد جمعیت کشور " ایکس /X "
میشود: یک ملیون " دل"
عاشقان را باید
به تولید دلهای کوچک، تشویق کنیم
تا تعداد عاشقان، با کمبود نسل مواجه نشود!
زیرا که نسل عاشقان ،رو به انقراض است!
....
آری...دنیا چنین زیباست
اگر شمارش دلها و عاشقان را شماره کنیم
دنیا آخر.... نیازمند عاشقان است
آری...دنیا اینچنین زیباست!
۲۴تیرماه ۱۳۸۲ فرزانه شیدا / f sheida
Farzaneh Sheida
و همچنین " قوه ای محرکه ای" که دروجود ایشان، آنان را وادار میکند,
که هرگز قادر نباشند لحظاتی را در بیهود گی سرکرده وبه اتلاف وقت بپردازند
وحتی سرگرمیهای آنان نیز بگونه ای هدفمند است وبطور مداوم به کاری وچیزی
مشغولند ،چه با افکار خود چه با سرگرمی ها چه باانجام اموری
که برای آنها مهم وضروری بشمار میرود
درواقع برای این افراد همیشه همه چیز مهم یا جدی ست
وحتی درحین شوخی ومزاح ،هم " هدف وفکر وریشه ای " در اعمال وسخنان آنان
موجود است، چراکه دردرون , همیشه درحال فکرکردن هستند
_____________________
* برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ! تا کدام فرزند برداشت کند ؟...
از دیگر*" اشارات ونشانه های موجود در روحیه این افراد" :
* دیدگاهی ست طنز گونه به امور جاری زندگی وهمچنین دیدی انتقادگرانه
که ظرافتهای خاص خود را داراست ودرواقع اگر چنین " نگاه و طرزفکری "
را دراختیار نداشتند با دیگر مردم هیچگونه تفاوتی نمیکردند وتمایز آنان دقیقا
درهمین مرحله آشکار میشود که : برای آنان
"هیچ چیز (همانگونه که هست*) ،نیست "!
یعنی آنان بدنبال دلایل همه چیز هستند و سوالات آنان در
" چراها وبرای چه" خلاصه میگردد
* برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ! تا کدام فرزند برداشت کند ؟...
ذهنیت وتفکر ونوع نگاه اینان همراه با " هوش سرشار این گروه "
هرگز در" خویش درونی آنان " ودر وجود درونی وروح وفکر
واندیشه های این افراد،آرام نمیگیرد ودرخواست ومیل درونی وباطنی آنان
چون "محرکه ای که همیشه درجریان"
باشد وبمانند برقی که همواره " کلید روشن شدن " آنان
زده شده باشد یا متصل باشد
و بمانند اینکه همیشه
دوشاخه ی متصل به برق بوده باشند همواره ،
درجریان زندگی ِ"زنده و مانا "، فعال هستند
___________________________________
* برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آیندگان است . ارد بزرگ
___________________________________
● شب وعشق
پریشان بود...
چون بادهای آشفته ی بیقرار
عصیان داشت...
چون تلاطم موج های دریای طوفانی....
بیقرار بود
چون سرگشته موجی بی ساحل
.... و نگاهش ،جوشش چشمه های درد را
از عمق خموش سینه ی خویش...
به فریاد آگهی میداد!
آفتاب وجودش ...در جنگلهای دوردست
و درختان درهم پیچشده.... گم میشد
و غروب خاطرش
در پشت کوهساران بلندوُ...
قهوده ای وخاکی ، رنگ می باخت
اما شبهایش ...آه شبهایش
شب های او ... دریای آرام وعمیقی بود
که بیصدا موجهای افکارش را
به ساحل اندیشه های شبانه میکشید
اینجا در عمق تاریک وپنهان ِشب
گوئی در عمق یک دریا ... سکوت ....
دور از هیاهوی روز...خود را باز میافت
خودِ درونش را!
و افکار او ، علفهای روئیده سبز زیر آب بودند
که دریک سبزی ملایم ولطیف
درموج اندیشه های آبگونه ی روح
او را... آرام میبخشید!
او عشق را ... در عمیق ترین
عمق زندگی جستجو میکرد!
نه در دل خاک
در دل کهکشان ...یا عمق دریای آبی!
گوئی , تن به آب سپرده
دست در دست قطره های آب
به دوردستهای اندیشه آدمی ... ره یافته بود.
شب ِ او... شب دریائی افکاری بود
که در انتهای خویش،به محبتی آرام دهنده
وعشقی عمیق میرسید
دریای خاطر او، حتی در طوفان نیز
میتوانست ، عشق را ازاو باز پس گیرد
درعاشقانه های درون او...
عشق او دریائی بود!
چون مرواریدی در صدف
درعمق دریاها...
بسی پنهان ...ودور از هر نگاه.
عشق او...از آن او بود و بس .
تنها از آن او!
17 فروردین 1368
ف . شیدا
... اینان هموراه لحظات را در هر ثانیه اش با افکار وهیجانات
وقوه ی محرکه ی درونی خویش ، زندگی میکنند
بگونه ای که حتی گاه اگر ناچار به آرام گرفتن در جائی ومکانی باشند
بسیار کسل و در درون آشفته خواهند شد وبدنبال راه گریزی از
چنین مکانهائی میگردند
برای این گروه هرگز معنای استراحت معنی واقعی خود را ندارد
واستراحت نیز برای اینان بگونه ای بهره برداری از زمان برای یادگیری
ویا انجام کاری تفننی "اما ثمر دهنده است "! درواقع
"همیشه باید کاری انجام شود "
* کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزندگان خواهد شکست .* ارد بزرگ
واستثنا دراینگونه مسائل، کمتر ازآنان دیده میشود درواقع حتی بدرستی
یادنگرفته اند که بدانند :
"چگونه میشود استراحت کرد " ومعنای استراحت چیست!
واین گروه همان انسانهای بزرگی هستند که حتی درخیال وتفکر خود
از میوه ای عادی چون
" سیب در حمام خانه ی خویش
" جاذبه زمین " را کشف میکنند !!!
وهمان گروهی که بقولی" دود چراغ خورده اند"!
وچه فقرچه ساعت خواب , وزمان روز و شب ونیمه شب نیز برایشان بگونه ی
بقیه ی مردم عادی
" زمان ووقت آرمیدن " نیست
وانگار همیشه کمبود وقت دارند یا زمان
برایشان کوتاه تر از ۲۴ ساعت است وچیزی بیش از ۲۴ ساعت را
در دایره ی ساعت زندگی خود طلب میکنند.
* ویرانه کاخ های برآزندگان هم ، هزاران گهواره امید بر بستر خویش دارد .
*ــــــــــــــــــــــ* طغیان لحظه ها *ــــــــــــــــــــــ*
در طغیان لحظه های درد ...
که فریاد سر نداده ی ،
عشق را فرو میخورد
و سکوت بر صدا چنگ می کشید!..
و گامهای ِ شتابنده ی ؛اشک ؛
راهروی ِ ؛صبر خویش را؛ می دوید ...
در ؛بی صبری ِهمیشه خاموش بودن؛! ...
در شکایت ِ ؛ِهمیشه؛ بیصدا ؛ گریستن ؛ !
.....
شبها را، تا صبح بدرقه کرده ام،
... بسیار!...آری بسیار!
کنون نشسته بر ایوان صبح ،
در بدرود با ستارگان شب ...
...آنچه باقی ست ،
دلی ست که هنوز , عـشق را جستجو میکند !
و بی آنکه بداند ، میدانست راه ِرفتن ،
اگرچه طولانی نمی بایست ،
تسلیم لحظه های نومیدی بود ...
اگر که میخواست از پای نیافتد !
اگر که میخواست بیهوده نباشد!
چـراکـه ... زندگی معنایش هرگز باختن نبود
زندگی هرگز معنایش باختن نبود .
*ـــــــــــ ۱۳۸۳ فرزانه شيد ا ـــــــــ*
اینان گوئی از آ سمانها اجیر وموظف شده باشند
"که تا زمانی که هستند" از پانشسته از کمترین
وکوچکترین لحظات زندگی خود، " بهره ای مناسب ببرند
" تا درنبود خود نیز مانا باشند ویا لااقل آنچه لازمه ی زندگیست
ازخویشتن بجا گذاشته باشند.
____________________
* برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است. * ارد بزرگ
____________________
وگوئی بمانند پدر ومادری هستند که همیشه در فکر کودکان خود بوده
و درتلاشی شبانه روزی هستند , تا حداکثر آرامش ورفاه اجتماعی
در زندگی خود و منو شما را فراهم آورند.
ما , منو شما , شاید دود چراغ را بخاطر قطع برق خورده باشیم ،اما آنان که از
روزگاری و دوران پیش ازما ودرزمانهای گذشته بوده اند شاید از سر نیاز و
برای ادامه کار خویش وتحصیل وخواندن دود چراغ را خورده باشند
اما این دسته که امروز نیز هستند نیز گاهی به شمع وچراغی
پناه برده اند تا درخلوت خود وبدون آزار دیگران، توان آن را
داشته باشند تا بگونه ای در آرامش روحی ، فکری وذهنی به
مشغولیات خویش که همانا سازندگی وکشف و پدید آوردن وخلاقیت و
پدیده های نو و نوآ وریست را در خلوت خود، جان ببخشند .
__________________________________
* دارایی برآزندگان ، دلی سرشار از امید است
به پهنه و گستره آسمانها . *ارد بزرگ
_________________________________
" ذوق وعلاقمندی " این افراد " تا رسیدن به مرحله نهائی ونتیجه "
آنگونه است که درصبوری کامل همه وهمه ی کشفیات ،اختراعات ،
سازندگی ها ونوآوری های خود را در درون خود
ریخته و نگاه داشته وبااینکه
" شوق رسیدن به" مرحله نهائی" را دارند
اما همه را برای خود حفظ میکنند .
* برآزندگان مست شرآب هزاران ساله تاریخ کشورخویشند سخن آنان
جز آهنگ خیزش و رشد نیست .
وبا شکیبائی تحمل میکنند تادرزمانی که "کار وهدف"
سرانجام گرفت آنگاه،
" آنرا باتمامی اشتیاق خود با دیگران سهیم گردند "
و تارسیدن به هدف لحظه ای از کار بازنمانده و در
هرفرصتی به ادامه کار،تحقیق، تمرین ، یادگیری و آزمایش
و هزاره وهزاباره" تکرار" را نیز به جان میخرند و چیزی
بنام " ناامیدی" در وجود آنان , هرگز معنا ومفهوم قابل درکی ندارند
* برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید . *
ودرعین حال هرچقدر هم دیگران بر آنان خرده گرفته و یا آنان را به هرشکلی
منع از ادامه کار کنند چه با تمسخر چه با مخالفت وهرگونه رفتار منفی
وسردی دهنده ای بخوبی قادر به مقاومت هستند
* برآزندگان سپاه یاران خویش را تنها در
آمدگان و زندگان نمی بینند . *ارد بزرگ
....و:
* برآزندگان چشم در دست پر از بذر خویش دارند و آسمانی که مهربان است
صدای غرش باد هرزه گرد آنها را از راه خویش برنمی گرداند . ارد بزرگ
چراکه در درون چیزی بنام
" باید " و "من میتوانم " و"من باید بتوانم "
باعث میگردد تا انرژی لازم بر ادامه کار در وجودشان حفظ شده
وهرگز کسی قادر نیست ایشان را از راه رفته باز گرداند وحتی اگربا
شکستهای پی درپی نیز روبرو گردد
باز اینرا نه هرگز شکست بلکه تجربه نامیده وبا اعتقاد به اینکه آنچه
میخواهد " باید بشود " وبرای ایشان
هیچ چیز هیچ وقت غیر ممکن نیست وکلمه ی
" هرگز نگو هرگز" و "غیر ممکن هم غیر ممکن نیست"
" شعارهای همیشگی " اینگونه افراد نابغه و خلاق دنیاست
که تا آخرین نفس پیش رفته وحتی اگر در ظاهر امر با مخالفان خود با سازگاری رفتار کرده واینگونه
وانمود کنند که به حرفهای آنان اهمیت میدهند و یا حتی عنوان واعتراف کنند که :
" آری چندین بار شکست خورده ام"!
اما باز" معنای شکست خوردن" بر این افراد هرگز معنای
" تمام شد" وباید " فراموش کرد"
یا بقولی :" از خیر آن گذشتن وزحمت بر خویش کم کردن" را ندارد.
و این تفاوت عمده برآزندگان با افراد عادی جامعه است .
* برآزندگان بدنبال دگرگونی و رستاخیزند ، رشد در کمینگاه
راه های نارفته است .*
_____________________
و به همین دلیل ، برای خود من این قشر از جامعه
هیجان انگیز ترین ، جالبترین وجذابترین افراد جامعه هستند که
خواندن زندگینامه آنان چه از گذشتگان چه معاصرین، همواره ودرهمیشگی
زندگیم بسیار هیجان آور بوده وهست وبطور مداوم زندگی این برآزندگان را
اگر جزمعاصرین باشند با علاقمندی هرچه بیشتر
دنبال میکنم وسرنوشت آنان برای من از هر چیز دیگری
در دنیا "مهمتر وجالبتر وخواندنی تر ودیدنی تر" است .
وبهترین استادان و آموزنده ما در راه زندگی.
اینگونه انسانهای خلاق ونابغه گروه تشکیل دهنده ی علما واندیشمندان،
استادان ، شاعران و نویسندگان جامعه هستند که همواره
درحال سازندگی وخلاقیتند .
وجا دارد که همه گونه امکانات رفاهی را برایشان فراهم گردد
تا در انجام آنچه می بایست انجام دهند دستی باز وموقعیتی فراهم شده
داشته باشند .
چراکه همگان مدیون این افراد هستند که با انجام کاراهای خود بنوعی به
بشریت خدمت میکنند چه این خدمت در جنبه های
کمک فیزیکی به انسان باشد چه عملی چه معنوی وروحی.
واما یک نمونه بارز ومشخصه ازنوابغ تاریخ میتوان از:
* موسیقدان آلمانی بتهون *را نام برد
که با وجود کر بودن موسیقدان بزرگی بود
و بهترین سمفونی زندگی خود را
که "سمفونی نهم" نام دارد
درزمانی نوشته واجرا کرد که بطور کامل شنوائی
خویش را ازدست داده بود وزندگینامه او بعنوان یکی ازنوابغ دنیا
بسیار خواندنیست و حتما جالب است بدانید بتهون آدمی
بسیار بدخلق وشلخته بود:
لینک زندگینامه بتهون:
http://www.harmonytalk.com/archives/000314.html
و همچنین لینک زندگینامه بتهون نوشته شده توسط یک پزشک:
http://1pezeshk.com/archives/2007/03/post_450.html
کنجکا وئی " برآزندگان " سرچشمه از قدرت استعداد ونبوغ وخلاقیتی ست
که این گروه از مردان وزنان جامعه در وجود اندوخته اند وهرگز سیراب از آموزش بیشتردر همه
علوم وهنرهای دیگر نمیشوند وتا آخرین لحظات زندگی از هرامکانی برای یادگیری بیشتر استفاده
میکنند
* برآزندگان خواهند ساخت سرآیندگان از پس آن خواهند سرود و زمین آیندگان
را بارور می سازند . ارد بزرگ
از نمونه های بارز " ابوعلی سینا " را میتوان نام بردکه در دانش وعلم از بیشترین دانش
زمان خویش بهره مند بود ودر طب و انواع گوناگون علوم تبحر داشت
نمونه های دیگری که برازندگان میتوان نام برد :
آلبرت اینشتین (به آلمانی: Albert Einstein ) است
اودر(۱۴ مارس ۱۸۷۹ - ۱۸ آوریل۱۹۵۵) فیزیکدان نظری زادهٔ آلمان بود.
او بیشتر به خاطر نظریه نسبیت و بویژه برای همارزی جرم
و انرژی (E=mc۲) شهرت دارد.
علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم عمدهای داشت.
اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری
و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد.
او به دلیل تأثیرات چشمگیرش، به عنوان یکی از بزرگترین فیزیکدانانی
شناخته میشود
که به این جهان پا گذاشتهاند. در فرهنگ عامه، نام «اینشتین» مترادف
هوش زیاد و نابغه شدهاست
* چه فریست زندگی را آنگاه که : برآزندگان را نشناسی ؟ و در خود بپیچی ؟ارد بزرگ
نمونه ی دیگر " لئوناردو داوینچی" نقاش ایتالیائی ست که هم در علوم
و علم آناتومی نیز شهرت داشت وهمچنین در نقاشی شهره زمان دیروز
وامروز هستند:
سایت (آناتومی و داوینچی *همراه با زندگینامه ی او ):
http://forum.iranproud.com/l-onardo-daoynchy-t272611.html
(بدن وعضلات بدن ورگها و تاروپود بدن انسانی ،اندام
و تمامی آنچه سازنده ی بدن انسانی ست = علم آناتومی *)
آناتومی بدن انسان = سایت علمی (آناتومی*):
بخشی از زندگینامه ی او از سایت ذکر شده:
http://forum.iranproud.com/l-onardo-daoynchy-t272611.html
*"جورجیو وازاری*" در كتاب زندگی هنرمندان"
چنین روایت می كند كه وقتی * وروكیو*
ظرافت، زیبایی و روحانیت كار نوآموزش را دید گفت:
دیگر هرگز دست به رنگ نخواهم زد.
پس از شش سال كار با وروكیو، در سال 1472 *لئوناردو
در انجمن سنت لوك پذیرفته شد. این انجمن متعلق به صنف داروگران،
پزشكان و مقر هنرمندان بود و در بیمارستان سانتا ماریانووا قرار داشت.
این طور به نظر می رسد كه لئوناردو از موقعیت مناسبی كه به سبب استقرار
صنف پزشكان در انجمن پدید آمده بود، استفاده كرد
و مطالعاتش را در زمینه آناتومی عمیق تر ساخت.
منابع آگاه اظهار می كنند كه شاهكارهای برجسته آناتومی لئوناردو مانند
" سنت ژرم (هیرونوموس قدیس) " در گالری *واتیكان و تابلوی
" آنونسیاسیون عید تبشیر " كه در اوفیتزی
قرار دارد،مربوط به همین دوران است.
به دلیل شهرت لئوناردو
به جذابیت و استعدادش در داستان سرایی،
بذله گویی، تردستی و موسیقی
احتمال می رود كه او بسیاری از سالهای نوجوانی اش را
در خوشگذرانی به سر برده باشد.
ازنقاشی های او:
متانت مسیح، *پرسپكتیو و نظم بی همتای * لئوناردو با احساس آشفتگی
و شوریدگی حواریون در تضاد است.
به گفته ی تاریخ نویس گامبریج، شام آخر داوینچی،
یكی از بزرگترین معجزات نبوغ انسان است.
جدا از نقاشی، لئوناردو به مطالعه ی آناتومی، نجوم، گیاه شناسی،
زمین شناسی، پرواز، جغرافی و نقشه های اختراعات و ابداعات نظامی
نیز سرگرم بود.
او ابداع كننده ی طرح هایی برای هلیكوپتر، چتر نجات،
دوچرخه، موتور سه دنده و نردبان كشویی بلند است كه هم اكنون
به وسیله ی آتش نشان ها مورد استفاده قرار می گیرد
وبسیارند مثالهای آشنائی که منو شما هزاران باره از آنان شنیده ایم
ویا آثار واختراعات آنان را دیده ویا از آن در زندگی روزانه
استفاده برده ومی بریم.
●●●
اما چه چیز این افراد را ز دیگر مردم برتر کرده و متمایز میکند
جای سوال دارد...
* برآزندگان به گفتار سخیف و کم ارزش زندگی خویش
را تباه نمی سازند .* ارد بزرگ
●●●
حال...آیا شنیده اید که
بکارگیری دست راست وچپ ویا هردوباهم
در فعال بودن بخشی از مغز
(دست راست، سمت چپ مغز*) و(دست چپ ، سمت راست*)
ودرصورت استفاده از هردودست
(هردو بخش راست وچپ مغز)
انسان فعال گشته و سلولهای تازه تری میسازد وحجم مغز نیز
بالاتر میرود
واگرچه بطور طبیعی سلولهای بدن همواره درحال بازسازی است اما در
اثر فعالیتهای مغزی وهمچنین جسمی(ورزشهای وبدن سازی*)
سلولهای وعضلات بدن افزایش یافته ، در" بدن " سلولهای قدیمی دفع گردیده
وهمواره باز سازی میشود .
زین سبب میگویند
انسانهائی ازاین دست بسیار نیز خلاق میباشند ونبوغ آنان معمولا
شگفت انگیز است وبه همین سبب" قدرت حافظه وخلاقیت "
در افرادی که با هردودست کار میکنند بسیار بالاست
واز هوش سرشاری برخوردارند ولی باید پرسید :
چرا عده ای اینگونه هستندوعام مردم نیستند
●●●
اما این را مسلم بدانید که هیچک ازعلوم ودانش
ومهارتها در زندگی بخودی خود نیست صرفنظر از استعداد ذاتی
اینرا نیز باید بدانیم
که ماانسانها تنها با تمرین و تلاش وتکرار وادامه در آن میتوانیم
بهترین ها باشیم
ودر هرچه که اراده کنیم به آن دست یافته وآن فن وعلم ویا کار را برای
خود آسان کرده وراحت از پش انجام هرچه میخواهیم بر بیائیم
یک ضرب المثل نروژی میگوید:
trening gjøre deg en master
به معنای آنکه تمرین در هرچیزی ترا استاد میکند
در نهایت سخن اینکه تمامی ما انسانها درصورت آنکه خود خواستار این باشیم
که در حرفه وعلم وهنری پیشرفته کرده وخود را به
جائی بر سانیم تنها کافیست در آن کار به تمرین ویادگیری مهارت های
آن بپردازیم واستعداد های درونی خود
را شکوفا کنیم مغز پذیرای تمامی آن چیزی ست که ما باو میآموزیم
ودر صورت آنکه میدانیم کدامین استعداددرما شکوفا تر است
میتوانیم در رشد آن تلاش کنیم بااین تذکر که بسیارند انسانهائی که
با وجود نداشتن استعداد درکار ورشته ای قادر به یادگیری
وانجام آن بصورتی همراه با مهارت نیز بوده اند .
واین خود نشانگر این است که :
(خواستن توانستن است*)!
اگر بگونه ای درست آنچه را که میخواهیم ، بیاموزیم، یاد بگیریم وانجام دهیم
را با اشتیاق دنبال کرده ودانش آنرا بیاموزیم وبه تمرین وتمرین بپردازیم
لذا من وشما نیز میتوانیم چون بخواهیم یکی از برازندگان تاریخ خود باشیم
باامید موفقیت همگان در سراسر دنیا وگیتی
پرهای خون آلود برآزندگان نقش زیبای آزادی آیندگان است. ارد بزرگ
ضرب المثل نروژیرا فراموش نکن:
معنا : " تمرین در هرچیزی ترا استاد میکند!
تا دیداری دوباره در فرگرد بعدی :بدرود
پایان: ** فرگرد برآزندگان **
**_____●_●_●_____**
به قلم :
ــــــــــ* فرزانه شیدا/ f sheida*ــــــــــــ
نظرات
ارسال یک نظر