رد شدن به محتوای اصلی

دیدگاه مسعود اسپنتمان درباره فلسفه ارد بزرگ (فردوسی)

ارد بزرگ میگوید: ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنامه فردوسی میبینند و در هر دودمانی که باشند بر آن راه خواهند بود.

کتاب گران سنگ شاهنامه، مهمترین دستاورد پیشینه ی کهن ماست

چو این نامور نامه آید به بن / ز من روی گیتی شود پر سَخُن

نمیرم از این پس که من زنده ام / که تخم سخن را پراکنده ام

هر آنکس که دارد هُش و رای و دین / پس از مرگ بر من کند آفرین (حکیم ابوالقاسم فردوسی)

اندیشه، گفتار و کردار نیک، سه پیام بن مند و اساسی فرهنگ ایران است. فرهنگی پربار که بسیاری از شگفتیها، برای یکبار آنهم تنها در او رخ داده اند. یکی از این شگفتیها، پای گذاشتن حکیم ابوالقاسم فردوسی به آستانه ی گیتی و در ایران زمین است.

آنگاه که فردوسی چشم به جهان نگشوده بود، از آن رو بود که جهان را هنوز توان آن نبود که سراینده ای چون او بپروراند. او را فردوسی نامیده اند زیرا که به راستی فردوسِ برین جایگاهش بود. من به آن شاعری می اندیشم که نقد عمر بر کف نهاد و جوانی اش را برای پدید آوردنِ شاهکاری بزرگ سپری کرد. من میدانم که هشتمین بهشت جایگاه اوست (پرنسس بی بسکو – شاعر رومانیایی)

چند هزاره پس از آنکه اشو زرتشت در کتاب سترگ خویش اوستا "اندیشه ی نیک (هومَتَ)" را بر جهانیان آشکار کرد، فردوسی بزرگ در رزم نامه ی خود اندیشه ی نیکِ وخشورِ ایران زرتشت را به استوارترین شیوه در کالبد "گفتارِ نیک" (هوختَ) بازگو میکند.

آنچه کوروش کرد و دارا وآنچه زرتشتِ مِهین / زنده گشا از همت فردوسی با آفرین

شاهنامه هست بی اغراق قرآن عجم / رتبه ی دانای توسی رتبه ی پیغمبری (ملک الشعرای بهار)

استاد "مرتضی ثاقب فر" در کتاب "شاهنامه ی فردوسی و فلسفه تاریخ ایران" به بهترین شیوه پیوند میان شاهنامه با گفتار اشو زرتشت را میشکافد:

گذشته از نبوغ بی مانند خود فردوسی، کارکُنِشهایی چون زادگاه او، زمانه ی پرآشوب و اندیشه ساز او، دوری او از پایورزی دینی و بالاتر از همه اینها، خواست همه گیر قوم ایرانی همگی رشته کارکُنهای مهمی بودند که گِرد آمدند و نبوغ سخنسراس طوس را به میوه نشاندند و شاهنامه او را همچون گلزاری بهشتی به دامان قوم ایرانی افشاندند. شاهنامه فردوسی درباره ی چیستی خدا از همه کتابهای دینی پهلوی اندیشه اش به اندیشه ی "گاهانی" نزدیکتر است.

در شاهنامه مرگ خوار میشود، بزرگیها ستوده میشود و شادیها ارجمند خوانده میشوند. درین نیکونبشتار پاکی و راستیِ نژاد ایرانی آشکار میشود، چه آنکه نیاکانِ ما هرگز درازدست نبوده اند. آنچه را درست بوده آن را دوست داشته اند. در این میان ایرانیان دوران پس از وی که سده ها از روانِ ملی خود دور افتاده اند، خویشتن را با نیاکان بزرگ خود در همپیوندی میبینند. فردوسی در چنین زمانی باید میزیست، اما هرگز فرزند زمان خود نبود. او فراتر از زمان، با گذشتگان و کنونیان و آیندگان در پراکَنِش همیشگی است. در تن وی، روح ایران و ایرانی جایگزین روح آدمی میشود.

هیچ فردی هرگز بر وجدان یک نژاد فراگیرتر از فردوسی چیرگی نداشته است. هیچ چیرگی برای زمانی چنین دراز پایدار نمانده است. شاهنامه شوندهای بنیادین بزرگی را گِرد آورده و برای همیشه گسترانیده است. این رزم نامه دوره های پراکنده را هماهنگ، بهم پیوسته است و ارزش زندگی را به گونه ای شگفت سنجیده و به نسلهای پی در پی پویایی بخشیده است (آرتور پوپ – ایرانشناس آمریکایی)

پس از وی، ایران تا سده ها هرگز ایران نشد، اما فردوسی با جادوی سخن خویش توانست پیکره ی این کهن پهلوان زخمی را به یاد شکوه دیرینه اش زنده نگاه دارد تا در رستاخیزی دگر بتواند "دیو" ایران ستیز را در بند کند.

این شنیدستم که عیسا مرده ای را زنده کرد / مرده ای را زنده کرد و نام خود پاینده کرد

نیم گیتی شد مسخر از طریق دین او / شد جهان آینه دار چهره ی آیین او

وقف شد یکشنبه ها از بهر نام نیکِ او / روز و شب ناقوس ها گوینده ی تبریک او

گر حکیمی کرده ای را زنده سازد این چنین / بهر او تکریم و تعظیم است در روی زمین

بهر فردوسی چه باید کرد ک او از کار خویش / یعنی از نیروی طبع و معجز گفتار خویش

مرده فرزندان چندین قرن ایران زنده کرد / از لبِ آموی تا دریای عمان زنده کرد (میرزاده عشقی)

یکی از دلایلی که میتوان بر بزرگی همیشگی ایران آورد، سترگی کتاب شاهنامه است. همسان با چنین کتابی را در هیچ کجای جهان نمیتوان نمونه آورد. نه در خاور نه در باختر. ابن اثیر میگوید: این کتاب قرآن این ملت است و چنین چیزی در زبان عرب یافت نمیشود.

در شاهنامه تصویرهایی است که از دید زیبایی حتا ایلیاد و اودیسه نیز به پای آن نمیرسند... برای مردم روس بسنده است به رستم و سهراب اشاره شود. انسان در می یابد که این داستان شگفت انگیز و یگانه برای اروپای امروز بونده تر و پذیراتر از رزم نامه های یونانی است. برای ما روسها نیز این داستان با روانمان بیشتر سازگار میباشد. این داستان در سنجش با نبردهای ترویا و سرگذشت اُدیسه دارای نمایه های انسانی تر و مردمی تر است. نقش سهراب زیباتر و زمینی تر از آشیل میباشد. همانند گردآفرید از بن هستی ندارد. گُردآفرید دلپذیرتر و زیباتر از "نوزیک" است. حتا در نوشته های شکسپیر چنین زن دلیری را نمیتوان یافت. "دزدمنا" و نیز "جلیتا" در نیکویی و زیبایی با وی درخور همسان پنداری نیستند (چرنیشفسکی – ادیب روسیه)

شاهنامه ی فردوسی و "هانری نامه" ولتر را با هم بخوانیم تا تفاوت آنها را دریابیم. ناهمگونی چنان است که بخواهیم شکوه و گستره ی رود گنگ را با یکی از حوضچه های "وِرسای" بسنجیم (سِنت بوو – ادیب فرانسوی)

پیدایش چنین کتابی را هرگز نمیتوان زاییده ی پیشامد ناگهانی یا رویدادی بی پیشینه دانست. شاهنامه زاده ی ریشه های زاینده ی فرهنگ این مرز و بوم است، زاده ی پیشینه ای بزرگ و نام آور. همانگونه که همتای زرتشت و کوروش و داریوش و شاپور را در تاریخ باختر و خاور نداریم، همتای با فردوسی را نیز کسی نمیتوان آورد. اَبَرمردی از مایه ی نبوغ، پشتکار و روانی سرشار از بیکرانگی ها و در پیوند با بی زمانی.

شاهنامه حماسه ای است که هیچ ملتی نظیر آن را ندارد (آرتور نولدکه – پژوهشگر آلمانی)

فردوسی، شاه شاعران قدیم و جدید است، من که شاعرم، رعیت فردوسی هستم و شاه شاعران را باید بستایم (جمیل صدقی زهاوی نماینده ی کردتبار مجلس عراق 1313 خورشید)

بی گمان فردوسی، بزرگترین سراینده ی ایران و جهان به شمار میرود. هنوز هم باید درباره ی این ابرمرد و شاهکارش پژوهش و نگارش های بسیاری انجام گیرد (امید عطایی فرد که در این نوشتار از او بهره ها گرفتیم)

هیچ آفریده ای را یارای جواب شاهنامه نبوده و این معنی هدایت خدایی است در حق فردوسی (دولتشاه سمرقندی)

استاد م.ا. ندوشن چهار ویژگی برای شاهنامه بر میشمارد:

- سند قومیت و نسب نامه ی مردم ایران است

- چکیده ی تمدن و فرهنگ قوم ایرانی است

- شاهنامه یک کتاب انسانی است، نه تنها رزم نامه ی باشندگان ایران. بلکه رزم نامه ی بشرِ پوینده را میسراید که با سرنوشت قهار دست و پنجه نرم میکند

- شاهنامه یک اثر ادبی بی همتا است. زیبایی و ابهت گفتار فردوسی و بلندای اندیشه اش، کرانه ی توانایی بشر را در سخن گفتن مینماید

پیام آورانِ باورهای پست که بزرگترین دستاوردهای ایران را به ریشخند میگیرند در برابر شاهکار جادویی فردوسی لب فرو میبندند. چنین خوار تن مردمانی بسیار گفته اند که ایران در پیش از اسلام، سنت نوشتاری نداشته است، اوستا را نیز در زمان ساسانی به نوشتار در آورده اند. اما شاهکار فردوسی که جایگاهی بسیار فراتر از ایلیاد و اودیسه هومر دارد نشانه ایست بر فرهنگ نوشتاری هنگفتی از داستانها و روایات که اگر هم نسخه های کنونیشان که در دست ماست در دوران ساسانی به کاغد درآمده، کهن نسخه هاشان هرگز به دست ما نرسیده است تا بتوانیم با راستی و بی سویه گری درباره شان اندیشه کنیم.

آفرین بر روان فردوسی / آن همایون بهار فرخنده

او نه اوستاد و ما شاگرد / او خداوند بود و ما بنده (انوری)

مسعود اسپنتمان

sepitemann@yahoo.com


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

جملات قصار حکیمانه

موسیقی؛ صدای خداست. پور سینا سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد . ارد بزرگ آز مایه نگرانی و تشویش خاطر است .  بزرگمهر برای غلبه بر تعلل در کار ، قبل از شروع ، با تهیه لیستی از تمام مراحل انجام کار خود را کاملا آماده کنید . برایان تریسی       راز جوانی من در این است که هر روز چیز تازه ای یاد می گیریم . سولون ماخذ : http://sud.ir/article4476.html

*آدمیان*

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آدمیان* ● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● فرگرد آدمیان ● در دنیا انواع انسانها زیادی با فرهنگهای وآداب وسنن ودین های متفاوت واندیشه هاوطرز فکرهای گوناگون , پید میشوند کهدرزندگی فردی یک شخص شاید تا پایان عمر آشنائی بااین افرادواینگونه فرهنگها واندیشه هابصورت شخصی ممکن نباشدوانسانی حتی تاپایان عمردر جنگلی یا منطقه ای دور افتاده یا آبدی کوچ وروستائی بدنیا آمده همانجا زندگی کرده وبدون خروج از آن دنیای فانی راترک گوید ولی آنچه که انسانها رادر شناخت با یکدیگروآشنائی با یکدیگردر همه ی زمینه های معنوی ومادی وذهنی وفکری نزدیکرده است وجود کتابها ورسانه ها وگاه سفرهای عده ای وبازگشت مجدد آنانبه کشور وشهر خود وهمچنین امروزه اینترنت بوده است والبته باید این مطلب نیز در نظر گرفته شود که راسانه ها(روزنانه ومجله ورادیو تلوزیون وهمچنین کتاب )به تنهائی قادر نیستند تمامی علوم وتمامی زیر وبم های زندگی آدمیان را چه توسط کتاب وچه توسط رسانه ها بطور کاملی برای دیگر مردمان باز گشائی کند وبسیاری چیزها نیز از تجربه های فردی وعینی با ارتباط بادیگر مردمان

سخنان بزرگان

آموزگاری ، عشق است چنین جایگاهی هیچگاه به دست غیر مباد. ارد بزرگ بخیل برای ثروت خود نگهبان است و برای ارث انباردار . بزرگمهر مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را از بین می برد . دیل كارنگی استوارترین پیمانها آنهایست كه با اندیشه مان پذیرفته ایم . ارد بزرگ هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است . گوته همه زیبایی های بی پیرایه ازعشق سرچشمه می گیرند،اماعشق از چه چیز سرچشمه می گیرد؟ عشق از جنس چیست ؟ این فرا طبیعی از كدامین طبیعت جاری شده است؟ زیبایی زاده ی عشق است. عشق زاده ی توجه و اعتناست ، توجه ای ساده به ساده ها . توجه ای متواضعانه به هر آنچه كه متواضع و بی پیرایه است . توجه ای زنده به همه ی زندگی ها . بوبن تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یك هنجار همیشگی است . ارد بزرگ با تقوی و خوبی میتوان سعادت آفرید . زنون برای شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه كرد . پلوتارك برای پرش های بلند ، گاهی نیاز است چند گامی پس رویم . ارد بزرگ زمانی‌ كه‌ همسرم‌ با من‌ است‌، حاضر نیستم‌ فقر و تنگدستی‌ خود را با تمول‌ معاوضه‌ كنم‌ و او را از دست‌ بدهم ‌. بوستر انسان همچون رودخا